سلام.من 27 سالمه 3 سال پیش با همسرم آشنا شدم.اون دانشجوی پزشکی بود و من مامایی.وقتی با خانوادش اومدن خواستگاری قرار گذاشتن هزینه ها را کم بگیریم تا به اونها فشار نیاد.ما هم قبول کردیم.شب عقد پدرش زد زیر مهریه توافق شده.و شروع کرد به سر و صدا .ما مجبور شدیم کوتاه بیایم چون تو جامعه ما همیشه تو این مسایل برای دختر بد تموم میشه نه پسر.عقد را در شرایطی برگزار کردیم که تمام هزینه های اون را ما به عهده گرفتیم.حتی سرویس طلا و آتلیه و فیلمبردار را من با درامد خودم پرداخت کردم.اوناا گفتن برای عروسی جبران میکنیم.بعد از دو سال عقد پدر شوهرم گفت در صورتی برایتان عروسی میگیرم که هدایای عروسی را به من بدید.من قبول نکردم.گفتم هرچقدر میخوان هزینه عروسی کنن مولش را به ما بدن خودمون جشن میگیریم.حتی اون چند تا وسیله ای هم بر عهده خانواده داماد بود تا بخرن را هم قرار شد پولش را بدن.ما منتظر شدیم و پدر شوهرم بعد هز همه این ماجرا ها 1 میلیون و 500 هزار تومن برایمان اورد.از ان زمان تا الان باهاشون قطع رابطه کردم.من دختر بسیار زیبایی هستم.خواستگارهای زیادی داشتم ولی خانواده همسرم با منت تمام همیشه می گن ما به تو یه دکتر دادیم و برای همین نباید هیچ اعتراضی بکنم.خیلی ناراحتم.خیلی زیاد.هنوز هم شوهرم دانشجوئه.خیلی با هم دعوا میکنیم.میگ7 حتما ارزشت انقدر بوده که برات آوردن.خسته شدم.دلم میخواد جدا بشم.ولی باردارم.بدون هیچ تشریفاتی اومدم سدگر زندگیم.فامیل های من همه سطح بالا هستن.من سوژه همه شدم چون بدون جهیزیه درست و حسابی و بدون عروسی اومدم سر زندگیم.خانواده خودم هم وقتی دیدن خانواده شوهرم کم کاری کردن تا حدودی خودشون را کنار کشیدن گفتن مگه اونها چیکار کردن که ما بخوایم خرج زیادی بکنیم.همین.